عاشق

عزيزم كجايي؟؟؟

 

تو را گم کرده ام امروز

 

و اکنون لحظه هام

 

گرفتار سکوتي سرد و سنگينند

 

و چشمانم

 

نمي داني چه غمگينند

 

چراغ روشن شب بود

 

برايم چشمهاي تو

 

نمي دانم چه خواهد شد

 

پر از دلشوره ام

 

بي تاب و دلگيرم

 

کجا ماندي ؟

 

که من بي تو هزار بار          در هر لحظه مي ميرم

| 19 تير 1389برچسب:,| 18:52 | مرتضی|

باز اي دلبرا که دلم بي قرار توست
وين جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست اين خمار غمم هيچ چاره نيست
جز باده اي که در قدح غمگسار توست
ساقي به دست باش که اين مست مي پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوي موج فتنه گرفته ست و زين ميان
آسايشي که هست مرا در کنار توست
سيري مباد سوخته ي تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ي شيرين گوار توست
بي چاره دل که غارت عشقش به باد داد
اي ديده خون ببار که اين فتنه کار توست
هرگز ز دل اميد گل آوردنم نرفت
اين شاخ خشک زنده به بوي بهار توست
اي سايه صبر کن که برايد به کام دل
آن آرزو که در دل اميدوار توست


| 19 تير 1389برچسب:,| 18:47 | مرتضی|

دلم تنـــگ است از دنيـا چرايش را نمـي دانـم


 من اين شعـر غـم افـزا را شبي صد بار مي خوانم


چه مي خواهم از اين دنيا، از اين دنياي افسونکار


 قســــم بر پاکـي اشکـــــم جوابم را نمي دانم


شروع کودکي هايـم سرآغـاز غمــي جانکــاه


 از آن غـم تا به فرداهـا پر از تشـويش، گريانـم


بهــار زندگي را مـن هــــزاران بار بوييــدم


 کنـون با غصـــه مي گويـم خداونـدا پشيمانم


به سـوي درگـه هستــي هزاران بار رو کردم


 الهي تا به کي غمگين در اين غم خانه مي مانم


خدايــا با تو مي گويم حديث کهنـه ي غم را


 بگو با من که سالي چند در اين غم خانه مهمانم


دلم تنـــگ است از دنيا چرايش را نمي دانم


 ولي يک روز اين غم را ز خود آهسته مي رانم


| 19 تير 1389برچسب:,| 18:45 | مرتضی|

من به دنبال کسي ميگردم که نگاهش؛نفسش بوي خدا را دارد.
همه جان مهتاب است؛مست آلوده به عشق؛بي صدا اما نه!همه جانش فرياد؛همه روحش بي تاب!
من به دنبال کسي ميگردم که تقدس زنگاهش جاريست!!
حسرت و سوختن وآه چه سود؟
تا خدا خواهم رفت؛درپي يافتنش سر به افق خواهم کوفت.اشک وآه و سخن وناله چه سود..


 

| 19 تير 1389برچسب:,| 18:44 | مرتضی|

تقدیم به الهه قشنگ زندگیم

تقدیم به اون که الهه عشق منه و من حاضرم جونم رو براش بدم.

تقدیم به کسی که من اون رو الهه خودم میدونم ولی اون حتی من رو نمی بینه

تقدیم به مهتاب الهه قشنگ زندگیم.

| 19 تير 1398برچسب:,| 13:36 | مرتضی|

سکوتي شکسته و درهم

 اينجا من هستم؛ ، سکوتي شکسته و درهم بخاطر هر روز نديدن تو

اينجا من هستم ؛

تهي از زندگي و روزمرگي ، خالي تر از هميشه؛ با کلافي درهم و پيچ در پيچ

معني سکوتم را با چشمانم برايت بارها فرستاده ام

اينجا من هستم با آوازي که هرگز نشنيدي

من هستم و سازي مبهم

اينجا من مانده ام تنها در پس اندوه صداي کهنه سازم

من هستم و گلي پرپر شده از عشقي کور

اينجا در شهري دور من مانده ام به انتظار هر لحظه که بيايي

در شهري خاک گرفته و غروبي تنگ ،

من هستم و سيمايي شکسته تر از هميشه

اينجا من هستم و خيال هميشگي چشمان مشکي تو. . .

حتي كلمات هم دگر از نوشتن دردهايم عاجزند

| 15 تير 1389برچسب:,| 19:56 | مرتضی|

این روزها دوست داشتن دلیل می‌خواهد!

 

                          " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "

ولی نمی دانم چرا ...

خیلی ها ...

و حتی خیلی های دیگر ...

می گویند :

"  این روز ها ...

دوست داشتن

دلیل می خواهد ...   "

و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...

دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده ...

دنبال  گودالی از تعفن می گردند ...

.

.

.

دیشب ...

که بغض کرده بودم ...

باز هم به خودم قول دادم ...

من  "  سلام  "  می گویم ...

و "   لبخند  "  می زنم  ...

و قسم می خورم ...

و می دانم ...

عشق  "  همین است ...

به همین ساده گی ...
| 15 تير 1389برچسب:,| 19:52 | مرتضی|

فقط مي خوام من باشم ...

 ...نمي خواهم به جز من دوستدار ديگري باشي
براي لحظه اي حتي به فکر ديگري باشي
نمي خواهم کسي نامش به لب هاي تو بنشيند
نمي خواهم صفاي خنده ات را ديگري بيند
نمي خواهم کسي يادت شود در پهنه ي هستي
نمي خواهم به غير از من بگيرد دست تو دستي
نمي خواهم کسي جز من به يار من سخن گويد
اگر چه قاصد من باشد و پيغام من گويد
نمي خواهم که نقش چهره ات بر خاطري ماند
خيال ديگري بنياد عشق ما بر اندازد

| 15 تير 1389برچسب:,| 19:47 | مرتضی|

دلم به هنگام نوشتن نام تو مي لرزد!

 دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن نام تو مي لرزد!
نمي دانم چرا
وقتي به عكس سياه و سفيد اين قاب طاقچه نشين نگاه مي كنم
پرده لرزاني از باران و نمك
چهره تو را هاشور مي زند!
همخا نه ها مي پرسند:
اين عكس كوچك كدام كبوتر است
كه در بام تمام ترانه هاي تو
ردپاي پريدنش پيداست؟
من نگاهشان مي كنم
لبخند مي زنم
و مي بارم!
حالا از خودت مي پرسم!
آيا به يادت مانده آنچه خاك پشت پاي تورا
در درگاه بازنگشتن گل كرد
آب سرد كاسه سفال بود
يا شورابه گرم نگاهي نگران؟
پاسخ اين سوال ساده
بعد از عبور اين همه حادثه در يادت مانده است؟
.......................
فرض كن پاك كني برداشتم
و نام تورا
از سرنويس تمام نامه ها
و از تارك تمام ترانه ها پاك كردم!
فرض كن با قلمم جناق شكستم!
به پرسش و پروانه پشت كردم
و چشمهايم را به روي رويش رؤيا و روشني بستم!
فرض كن ديگر آوازي از آسمان بي ستاره نخواندم
حجره حنجره ام ازتكلم ترانه تهي شد
و ديگر شبگرد كوچه شما
صداي آوازهاي مرا نشنيد!
بگو آنوقت
با عطر آشناي اين همه آرزو چه كنم؟
با التماس اين دل در به در!
با بي قراري ابرهاي باراني.......
باور كن به ديدار آينه هم كه ميروم
خيال تو از انتهاي سياهي چشمهايم سوسو مي زند!
موضوع دوري دستها و ديدارها مطرح نيست
همنشين نفسهاي من شدهاي
با دلتنگي ديدگانم يكي شده اي!

| 15 تير 1389برچسب:,| 11:30 | مرتضی|

مي ترسم از ... ؟!

 از عشق که....نه....اما از عاقبت بي عقوبت! اين همه فاصله،
از انتهاي نامعلوم اين کوچه هاي بي چراغ و چلچله!،.........مي ترسم!
من از لحظه اي که چشم هاي تو،بين آوار اين همه نگاه معنا دار گم شوند!
من از دمي که بازدم تو پاسخش نباشد،مي ترسم!
اما اگر راستش را بخواهي!نمي دانم که از عاقبت اين همه ترانه و نامه ي بي جواب!مي ترسم يا نه؟!
فقط مي دانم که.....محتاجم!
محتاج سکوت ستاره!محتاج لطافت صبح!محتاج صبر خدا!من محتاج ترانه هاي بي قفس ِ پر از کبوترم!
من محتاج واژه هاي ساده و بي تکلفم واژه هائي که بشود با آب غسلشان داد!
من محتاج نگاهي از جنس آب و لبخندي از جنس صداقتم!من محتاج عطر يک احساس باران زده ي نمناکم!
من محتاج توام!محتاج نگاه تو،محتاج لبخند تو،محتاج احساس تو،
همين!از اين ساده تر و بي تکلف تر در کلام من نمي گنجد!
من محتاج توام که بيايي و مرورم کني!با يک هوا هق هق!با يک جفت نگاه خيس!
من محتاج يک دنيا آسمان ِ ابريَم!که ببارد،....که براي من بشود،بهانه اي از جنس معجزه!
تا بگويم تو را به حرمت اين ابرها که مي گريند قسم، کمکم کن

| 15 تير 1389برچسب:,| 11:27 | مرتضی|

دوستم دارد يا . . . ؟

 رز زيباييست پس دوستم دارد

ندارد چون هيچ وقت برايم رز نخريد

پر پرش مي کنم رز را

دوست دارد مرا

دوست ندارد مرا

دوست دارد مرا

ندارد اگر نه رهايم نمي کرد

دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد! است

ندارد اگر نه رهايم نمي کرد

دارد اگر نداشت به سراغم نمي آمد

ندارد چون از ابتدا قصدش رفتن بود

دارد اگر قصد رفتن داشت چرا از ابتدا آمد ؟

ندارد خودت خوب مي داني

دارد چون جوابم را ندادي

ندارد ، آمد که بسوزاند دلت را !

دارد اگر نداشت چکار به دلم داشت ؟

ندارد ، دل سوزاندن عادتش بود !

دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد ، است

ندارد ، نوبتي هم باشد دوستت ندارد

دارد ، چون دل به دل راه دارد

ندارد ، خودت را گول نزن ، دل هم به دل راه ندارد

دارد . . .

ندارد . . .

دارد . . .

ندارد . . .

چه داشته باشد چه نداشته باشد مهم نيست

به هر حال من دوستش دارم

| 15 تير 1389برچسب:,| 10:52 | مرتضی|

دوستت دارم گلم

 

| 10 خرداد 1389برچسب:,| 19:11 | مرتضی|

   معنای زنده بودن من با تو بودن است.

 

نزدیک دور

               سیر گرسنه

                              رها اسیر

                                            دلتنگ شاد

 

        آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد!

 

مفهوم مرگ من

              

                         در راه سرفرازی تو در کنار تو

 

معنای عشق نیز

      

           در سرنوشت من

 

                با تو همیشه با تو برای تو زیستن

| 10 خرداد 1389برچسب:,| 19:10 | مرتضی|

 

 

 

 

  مراصدبارازخودبراني                 

                                       دوستت دارم   

به زندان خيالت هم كشاني

                                        دوستت دارم   

چه سود ازمهر ورزيدن

 چه حاصل از وفا   كردن       

مرا لايق بداني يا نداني

                                      دوستت دارم  


 
| 10 خرداد 1389برچسب:,| 19:21 | مرتضی|

حرفهاي عاشقانه (2)

هميشه در زندگي لحظاتي هست که در عين روشنايي ؛ آميخته با شب ؛سياهي وظلمت است.در هنگام غم ودرد و آه لحظاتي آميخته با زيبايي ولبخند است ودر هنگام سکوت لحظاتي سرشار از هيجان و التهاب و در نااميدي بسي اميد است.


-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

اين ديوار هاي سردغرور؛هيچ گاه فرصت نداد که"زمرمه هاي دلتنگي ام"به سوي تو پر گيرند. کاش بيايي همراه نسيم عشق؛از پشت پنجره نيمه باز رو به قلبم..


-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

عشق تو چشماي هم نگاه كردن نيست با چشماي هم به زندگي نگاه كردنه


-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

براي زيستن دوقلب لازم هست. قلبي که دوست بدارد . قلبي که دوستش بدارند. قلبي که هديه کند . قلبي که بپذيرد.


-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

وقتي دل تنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوستت داره،وقتي نا اميد شديبه ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي. وقتي ساکت شدي به ياد بيار کسي رو که به شنيدن صداي تومحتاجه


-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

گريه شايد زبان ضعف باشد شايد خيلي کودکانه شايد بي غرور......... اما هر وقت گونه هايم خيس ميشه مي فهمم نه ضعيفم نه يک کودکم بلکه پر از احساسم


-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

تو دريايي و من موجي اسيرم...كه مي خواهم در آغوشت بميرم... بيا درياي من آغوش بر كش...نمي خواهم جدا از تو بميرم

| 6 خرداد 1389برچسب:,| 11:24 | مرتضی|

هيچ کس ويرانيم را حس نکرد .

وسعت تنهائيم را حس نکرد .

در ميان خنده هاي تلخ من .

گريه پنهانيم را حس نکرد .

در هجوم لحظه هاي بي کسي درد بي کس ماندنم را حس نکرد .

آن که با آغاز من مانوس بود .

لحظه پايانيم را حس نکرد

| 6 خرداد 1389برچسب:,| 11:27 | مرتضی|

با تو از خاطره ها سرشارم.

 با تو تا آخر شب بیدارم .

عشق من دست تو یعنی خورشید.

گرمی دست تو را کم دارم . . .

| 6 خرداد 1389برچسب:,| 11:18 | مرتضی|

...نمي خواهم به جز من دوستدار ديگري باشي
براي لحظه اي حتي به فکر ديگري باشي
نمي خواهم کسي نامش به لب هاي تو بنشيند
نمي خواهم صفاي خنده ات را ديگري بيند
نمي خواهم کسي يادت شود در پهنه ي هستي
نمي خواهم به غير از من بگيرد دست تو دستي
نمي خواهم کسي جز من به يار من سخن گويد
اگر چه قاصد من باشد و پيغام من گويد
نمي خواهم که نقش چهره ات بر خاطري ماند
خيال ديگري بنياد عشق ما بر اندازد

| 6 خرداد 1389برچسب:,| 11:9 | مرتضی|

عشق شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي ! تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد! تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، ***جه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگي ،پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... ! براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!! متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ... از انتــــــــــــــــــــــ ـــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
| 5 خرداد 1389برچسب:,| 11:5 | مرتضی|

اشک........ نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ... انتــــــــــــــــــــــ ـــــــظار ...
| 5 خرداد 1389برچسب:,| 11:1 | مرتضی|

    ده ثانیه اخر.............

ده ثانيه تا ا نتها ، پا يا ني بي سر و صدا. بي خبر ا ز هر شب و روز ، من و يه شمع نيمه سوز

يکي گذشت از ثانيه ، 9 تاي ديگه باقيه . اي کاش تو لحظه اي که رفت ، ميد يد مش 1 بار ديگه

اون دور بود و تو حسرتش ، ثانيه ها که ميگذشت. اي کاش تو اين 1 ثانيه ، بي بودنش نمي گذشت

ساعت ميگه 2 ثا نيه ، 8 تاي ديگه باقيه . يه عمر نشستم منتظر ، کي ميگه ا ينا بازيه

فقير بودن جرم منه ، عاشق بودن تنها گناه . يه عمري چشم به در بودم ، اين آخرها هم چشم به راه

ساعت بازم بهم ميگه ، 3 ثانيه رفته ديگه . خبر داري چه زود گذشت

مونده فقط 7 ثانيه . هي با خودم گفتم ميا د ، اميد تو ندي به باد

داد ميزنم پس کي مياي ، کسي جوابمو ندا د ، ازم فقط اين باقيه . ثانيه پشت سر هم

رفتن تا شش و هفت و هشت . لحظه تو گوشام داد ميزد ، 8 ثانيه ازت گذشت

من موندمو 2 ثانيه ، ا زم فقط اين با قيه .من وز نشستم منتظر

چشم اميدم ساقيه . آي اي باد سحر ، واسش ببر تو اين خبر . بگو که من تا آخرين

 خيره بودن چشمام به د ر

ثانيه نهم که رفت ، مونده فقط 1 ثانيه

سرت سلامت نازنين ، از من يه لحظه باقيه . قسمت نشد ببينمت ، شا يد که لايق نبو دم

منتظرت موندم ، يه وقت نگي که عاشق نبودم

ثا نيه ي 10 گل ياس ، را حت شدم ديگه خلاص . آزاد شدم بيام پيشت ، بي واهمه بي چرا 

قشنگ ترين ثانيه ها ، اين 10 تا بود که زود گذشت


| 4 خرداد 1389برچسب:,| 18:31 | مرتضی|


                           دلم تنگ است..................

دلم براي کسي تنگ است که دل تنگ است…


دلم براي کسي تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هديه مي دهد …


دلم براي کسي تنگ است ه با زيبايي کلا مش مرا در عشقش غرق مي کند…


دلم براي کسي تنگ است که تنم آغوشش را مي طلبد …


دلم براي کسي تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را مي طلبد…


دلم براي کسي تنگ است که سرم شانه هايش را آرزو دارد…


دلم براي کسي تنگ است که گوشهايم شنيدن صدايش را حسرت مي کشد …


دلم براي کسي تنگ است که چشمانم ، چشمانش را مي طلبد …


دلم براي کسي تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…


دلم براي کسي تنگ است که اشکهايم را ديده…


دلم براي کسي تنگ است که تنهاييم را چشيده…


دلم براي کسي تنگ است که سرنوشتش همانند من است…


دلم براي کسي تنگ است که دلش همانند دل من است…


دلم براي کسي تنگ است که تنهاييش تنهايي من است…


دلم براي کسي تنگ است که مرهم زخمهاي کهنه است…


دلم براي کسي تنگ است که محرم اسرار است…


دلم براي کسي تنگ است که راهنماي زندگيست…


دلم براي کسي تنگ است که قلب من براي داشتنش عمرها صبر مي کند…


دلم براي کسي تنگ است که دوست نام اوست…


دلم براي کسي تنگ است که دوستيش بدون (( تا )) است…


دلم براي کسي تنگ است  که دل تنگ دل تنگي هايم است

| 4 خرداد 1389برچسب:,| 18:28 | مرتضی|

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ... انتــــــــــــــــــــــ ـــــــظار ...

| 5 خرداد 1389برچسب:,| 11:20 | مرتضی|


باز هم از تو گفتن تمام زندگيم ... نمي داني چقدر دلم برايت تنگ شده ...

به هر جايي مي نگرم تو را مي بينم . مي خواهم خودم را و گذشته را

فراموش کنم . بي هدف و سرگردان در ميان درياي نوميدي به دنبال

روزنه ي اميدي مي گردم .

مي دانم روزگاري نه چندان دور هنگاميکه شاد و خندان در کنار يار و

همدمت با او از عشق و محبت سخن مي گويي ، تندبادي کتابي را برايت

به ارمغان مي آورد . بر روي کتاب نوشته* نامه هاي دلتنگي * و چشماني

که لبريز اشک است و تو را عاشقانه نگاه مي کند . يک لحظه مي

گويي : اين چيست ؟ و اين زن کيست ؟ آه اي خداي من ... مگر مي شود

تو مرا زخاطر برده باشي ؟! ... يار تو ندا سر مي دهد : چيست اين کتاب ؟

و تو باز مي کني غمنامه ي عمر مرا ... نامه هاي دلتنگي

چه طوفاني در دلت بر پا مي شود ... به خاطرت مي آيد اين نگاه و اين

اشک غم را ... زير لب زمزمه مي کني : اي خدا ! اين عزيز من است که

روزگاري عاشقش بودم ... چه لحظه ي زيبايي ، اشک يک مرد هم

تماشايي ست ... اين گل نرگس عمرم بود که پرپرش کردم ... در کنار تو

نگارت اين شده سوالش : مرد من چرا خاموشي ؟ باز هم نگاه تو مي

خواند خاطرات زمان آشنايي . دلبستن و در محبت و عشق هم گم

گشتن . خدايا چه تقديري ... چه تقديري !؟! مي دانم که تمام وجودت صدا

مي کند مرا : نرگسم ، گل من ، هيچکس تو نمي شوي براي من . تا ابد به

ياد تو مي ماند اين دل من ... باز هم چشمانم تو را مي جويد و فرياد مي زند :

تو که کردي فراموشم ... ز ياد بردي تو آغوشم ... منم آن آشناي تو ، گل تو

، نرگس شب هاي تار تو ... بخوان غمنامه ي عمرم ... شده جانم فداي

تو ... تو بودي همدم و يارم ... تو گفتي من وفادارم ... بهارم را خزان ديدم ...

تو را با ديگران ديدم ...

بگو با يار خود اين را : زني تنها نوشته نامه هاي درد و دلتنگي ...

عجب ياري !!! کجا رفته وفاداري ... کجاست مهر تو و عشقت ؟! عجب يار

وفاداري !!!

 

| 28 ارديبهشت 1389برچسب:,| 1:19 | مرتضی|

حرفهاي عاشقانه

 

وقتي نه دليلي براي گفتن هست
و نه گوشي براي شنيدن
وقتي سكوتم را التماس ميكني
و وادارم ميسازي به خاموش ماندن

وقتي چشمانت را ميبندي وبا تمام قوا
مرا به اعماق تاريكي هل ميدهي

ديگر چيزي باقي نمي ماند
نه از من نه از سكوت نه از تاريكي نه از خاموشي .
خيالت راحت




چقدر بخشيديم و چقدر خالي مانديم!
انگار كسي ما را جز تني هوسناك
نميديد...
و تلخي بغض من هنوز در ميان بوسه هاي خيس تو ناپيداست......
ديگر پيدايم نكن!!!
ميگويند مرده ام




و چه بي هدف مي گذرند اين ثانيه ها
و چه خود سرانه مي نويسد اين قلم
دور از تو و
نزديک به تو




ميدونم يه روز مياي به ديدنم

ولي اون روز ديگه پوسيده تنم

اگه بازش بکني قلب منو

توي اون نوشته منتظرتم




با يک نگاه عاشق مي شديم و با يک اشاره دل مي باختيم

وقتي به دل بستن خود فکر مي کنم ؛ از همه آن سادگي ها به خنده مي افتم...

ولي نه! اگر چه دل ها پاک بودند و بي آلايش ؛ اما زندگي مسيري به همان سادگي نداشت .

من به يک نگاه دل باختم و به صد اشاره آن را پاک کردم. مي دانم آنچه بايد ؛ اتفاق ميافتد

من به تقدير نوشته شده ايمان دارم و فکر مي کنم آنچه بايد؛ رخ خواهد داد.

پس خود را به سرنوشت مي سپارم و ايمان دارم دل هاي پاک و بي گناه تقديري زيبا دارند........

همين..


هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي کشيدم
شبيه نيمه سيبي
که بخاطر لرزش دستانم
در زير آواره اي از رنگ ها ناپديد ماند ..


در تنهايي خود لحظه ها را برايت گريه كردم
در بي كسيم براي تو كه همه كسم بودي گريه كردم
در حال خنديدن بودم كه به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه كردم
در حين دويدن در كوچه هاي زندگي بودم كه ناگاه به ياد لحظه هايي كه بودي و اكنون نيستي ايستادم و آرام گريه كردم
ولي اكنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي كه به خاطرت اشك هايم را قرباني كردم

| 28 ارديبهشت 1389برچسب:,| 1:7 | مرتضی|

دل تنگ توهم

من دلم تنگ مي شود
براي تو
براي هرآنچه که تکانم مي دهد

تـــــا تــامل خـــويش
بـــــــراي خاطراتمان
چيزهايي که تو، توهم مي خوانيشان

دلــم کــه تنـــگ مي شــود
پاي لحظه هاي خالي از تو
بــساط اشک پهن مي کــنم

گوش خيالم را به گذشته مي چسبانم
صدايت را از امواج پراکنده ي زمان جمع مي کنم
پژواک صدايت بر ديوار ذهن مي کوبد
پر از آواز مي شوم از تو

مگرغير از اين است
که توهم هم وجود دارد؟

باشد ...
به خودم دروغ نمي گويم!
اما به حقيقت دقايق پريشان عاشقي سوگند
دلم براي اين توهم تنگ مي شود

| 27 ارديبهشت 1389برچسب:,| 18:0 | مرتضی|

داستان
دیشب به فکرت بودم که يك قطره اشک از چشمانم جاری شد *
از اشک پرسیدم چرا آمدی ؟
گفت: به چشمانت کسی هست که دیگر آنجا جای من نیست.

| 26 ارديبهشت 1389برچسب:,| 9:0 | مرتضی|

 

...کاشکی که دردم یکی بود ...

 

      ...کاشکی که غم اندکی بود...

 

...کاشکی که درد دل من دردکم و کوچکی بود...

 

       ...نه هوایی نه هوسی دارم...

 

...نه به دل عشق نو رسی دارم...

 

       ...منه سرگردان در همه دنیا...

 

...منه تنها یه بی کسی دارم...

 

       ...درداکه تقدیر من رحمی به شادی نداشت...

 

...از سیب باغ دلم جز بذر حسرت نکاشت...

 

    ...نشنو از نی ، نی اسیری بینواست...

 

...بشنو از دل ،دل حریم کبریاست...

 

    ...نی بسوزد خاک و خاکستر شود...

 

...دل بسوزد خانه ی دلبر شود...

| 25 ارديبهشت 1389برچسب:,| 13:4 | مرتضی|

بزرگترین ارزوم اینه که کوچکترین ارزوت باشم (مهتاب)

| 23 ارديبهشت 1389برچسب:,| 12:0 | مرتضی|

پاییز را دوست دارم چون فصل غمه غم را دوست دارم چون گریه دله دل رادوست دارم چون عشق را به من اموخت عشق رادوست دارم چون تورادوست دارم......

عشق من مهتاب

| 23 ارديبهشت 1389برچسب:,| 11:59 | مرتضی|

اگه تو دنیا قرار بود جای چیز دیگه ای باشم دوست داشتم

جای اشک روی صورت تو باشم .

توی چشمات متولد بشم . روی پلک هات جون بگیرم . روی گونه هات جاری بشم

و در انتها روی لبهات بمیرم.

| 23 ارديبهشت 1389برچسب:,| 11:54 | مرتضی|

با اینکه نمی بینمت دلم هرروز برات تنگ میشه . بدیش اینه که می دونم تو هستی کاش نبودی مثل هزاران چیز که توی این دنیا نیست . ولی آدم ها باز الکی دنبالش می گردن . نمی دانم شاید بشه اسمش رو گذاشتدل خوشی .

 دل خوشی من هم این است که می دانم هستی

| 23 ارديبهشت 1389برچسب:,| 11:53 | مرتضی|

عشق را دوست دارم اما نه برای هوس.برنده رادوست دارم نه برای قفس

.تورادوست دارم تا اخرین نفس

 

| 23 ارديبهشت 1389برچسب:,| 11:52 | مرتضی|

نمیدانم که چگونه است که به هرچه مینگرم تورا می بینم به اسمان به زمین .....

       هرچه از تو دور میشوم انگار بیشتر به تونزدیکم..........

هرچه کمتر می بینمت بیستر تصویرت در ذهنم نقش می بنده....

 

| 23 ارديبهشت 1389برچسب:,| 11:48 | مرتضی|

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدای تمام زیبایی ها خدای عشق

شروع یک عشق همیشه اسان نیست چون گاهی شروع یک عشق ممکنه یک طرفه باشه یا حداقل اینجوری به نظر میرسه ولی هرچقدر هم که سخت باشه شیرینه.

عشق من به مهتاب هم از همین نوع عشقه چون با این که بهش خیلی نزدیکم ولی نمی تونم حرف دلم رو بهش بزنم یا حداقل احساس واقعیش رو در مورد خودم ازش بپرسم.و تنها راه گفتن حرف دلم نوشتن این وب پس این وب برام خیلی مهمه و امید وارم روزی بتونم حرفای دلم رو به خودش بزنم.

مهتاب عزیزم یک قلب تو دنیا هست که فقط به خاطر تو میزنه اونم قلب منه پس نکنه با رد کردن من این قلبه بیچاره رو بشکنی

باسرانگشت عشق هرکسی شاعر می شود   (سقراط)

| 22 ارديبهشت 1389برچسب:,| 20:56 | مرتضی|

سلام

سلام به اونی که از تمام دنیا بیشتر دوسش دارم.به کسی که حاضرم تمام زندگیم رو بدم فقط یک دقیقه کنارش باشم.

سلام به مهتاب عزیزم که درسته ازش خیلی دورم ولی حتی یک لحظه ام از یادم نمیره شاید اون حتی یک لحظه هم به من فکرنکنه وحتی من رو یادش نیاد ولی اون در تمام لحظه لحظه زندگی من همیشه در ذهن ودرکنار من است.

مهتاب عزیزم امروز دلمم خیلی گرفته بود از صبح که از خواب بیدار شدم سعی کردم یک جوری خودم رو مشغول کنم تا کمتر به تو و زندگیم فکر کنم به این که تو در کنارم نیستی و ازم خیلی دوری.به اینکه ایا من لیاقت تو و خوبی های تو رو دارم . ایا میتونم در کنارت باشم و تورو به خواسته هات برسونم چون خواسته های تو خواسته های منه و تمام ارزوی من بر.ورده شدن ارزوهای تو و بودن تو در کنارم است.

صبح ساعت نزدیک 9بود که از اتاقم توی خوابگاه رفتم بیرون کلاس نداشتم رفتم یک سر به سایت دانشگاه بزنم زمانی که پشت سیستم نشسته بودم هیچ فکری تو ذهنم جزء یاد و فکر تو نبود وبلاگ رو باز کردم هیچ متنی برای نوشتن نداشتم چون کلمه ها دیگه فادر به بیان احساس وتفکر من نبودن .چون جمله ای یا شعری به نظرم نمی رسید که برات بنویسم .پس تنها کاری که کردم شروع کردم به طراحی قالب وب تاشاید متنی-جمله ای یا حتی کلمه ای به خاطرم برسه که بتونم در باره تو وعشقم  توی این وب که خیلی برام مهم بزارم ولی هیج................

ساعت نزدیک 12بود هیچی به ذهنم نمیرسید صفحه وب رو بستم ورفتم سلف تمام مدت غذاخوردن به تو فکر میکردم .به لحظه های کمی که دیده بودمت.به خودم به عقب بودنم از زندگی ودنبال زاهی برای رسیدن به تو.

بعد از ناهار اومدم خوابگاه رفتم اتاق یکی ار دوستام که بهش اعتماد دارم وباهاش راحتم چون هم دوست هم همشهریم بعد از کمی صحبت کردن ازش پرسیدم تا حالا شده کسی رو دوست داشته باشی ولی فکر کنی اون ازت خیلی بهتره؟بعد از فکرکردن گفت اره توزبون ا زم بهتره حالا چرا ازم پرسیدی؟ گفتم چون فکر می کنم اون که من دوستش دارم خیلی ازمن بهتره ولی تو دلم گفتم فکر نمیکنم مطمئنم که مهتابم خیلی خیلی از من بهتره.بعد از کمی صحبت کردن ازاتاق اودم بیرون رفتم اتاق خودمون داشت اهنگ گوش می کردم که خوابم برد توخواب تمام مدت به تو فکر میکردم که یک دفعه تو خواب فکر نوشتن این متن به ذهنم زد بلند شدم شرو به نوشتن این متن کردم/این متن خیلی برام مهمه چون حزفه دلمه نه یک مشت شعار.

اینا همه حرف دلمه ومیخوام بدونی که خیلی دوست دارم و میخوام همیشه درکنارت باشم وشاد ببینمت وتا لحظه ای که خودت بهم نگیدوستم نداری به خاطرت باهمه دنیا میجنگم وبای به دست اوردنت از همه دنیا میگذرم ولی اگه روزی بهم بگی دوست ندارم و کسه دیگه رو دوست داری وبدونم حرف دلته و با کسی دیگه خوشبخت میشی وشادی حاضرم از دلم بگزم تا توشاد باشی و خوشبخت بشی .هرچند بعد تو زندگی دیگه برام معنی نداره ولس اون موقع تنها چیزیکه خوشحالم میکنه دیدن شادی توی

امیدوارم همیشه شاد باشی چون شادبودن تو تنها ارزوی منه

| 22 ارديبهشت 1389برچسب:,| 20:47 | مرتضی|

دوری

ساعت های دوربودن به سختی برام میگزره از اون سخت تر اینه که نمیدونم تو هم بهمن فکرمیکنی یانه؟

هرساعت که اینجا توخوابگاه هستم مثل یک سال برام میگزره با هم اتاقی هام اونقدر صمیمی نیستم که بتونم باهاشون درد دل کنم فقط یک نفرتوی این خوابگاه برای درد دل است که اونم تو اتاقه ما نیست.

حالا از همه این ها بگزریم .تحمل دوریت برام خیلی سخت شده تحمل اینکه نمیدونم کجایی چه کار میکنی........

حالا تنها کاری که ارومم می کنه نوشتن اما نوشتن برای کی خیلی مهمه چون هرکسی وهرچیزی ارزش نوشتن نداره

مهتاب عزیزم نوشتن برای تو وعشقم خییلی برام سخته چون میدونم ارزش تو وعشقم خیلی بیشتر از نوشته های منه

ولی نوشتن برای تو رو دوست دارم و امیدوارم هرچه زودترین دیوار فاصله بین من وتو برداشته بشه ومن بتونم حرف های دلم رو بدون واسطه نوشتن به تو بزنم .کاش خانوادم میتونستن حرف دلم رو بفهمن ولی حیف حیف که نمیتونن من وحرف دلم رو بفهمن .

ای خدا چرا چرا همیشه اونی روکه دوستش داری ازت دوره چراتولحظه های سختی در کنارت نیست یا حتی بهت فکر هم نمی کنه   چرا همیشه فاصله بین اونایی هست که به هم احساس نزدبکی میکنی .چرا همیشه یکی که دوستش داری اون نمیتونه تورو عشق تو رو درک کنه و عشق تو رو یک شوخی میدونه

خدایا تو این دنیا فقط یک چیز رو از ته دل ازت میخوام که اگه اون رو بهم بدی انگار همه دنیا رو بهم دادی چون اون همه دنیامه  

خدایا یعنی میشه یک روز کنار مهتاب زندگیم شب وروزهام رو بگذرونم و در کنار مهتابم به خواسته هام برسم

خدایا نیار اون روزی که مهتابم رو ازدست داده باشم و اون دنیای یکی دیگه شده باشه

به امید روزهای باهم بودن وسلامت مهتاب عزیزم

| 22 ارديبهشت 1389برچسب:,| 20:39 | مرتضی|

غرور و خجالت

سخت ترین چیز تو دنیا اینه که عاشقه یکی باشی ولی به خاطر غرور و خجالتت نتونی بهش نشون بدی که عاشقش هستی وبد تر این که به خاطر همین غرور و خجالت اونی که  عاشقش هستی رو بدون اینکه حتی احساسش رو در مورد خودت  بدونی از دست بدی

 

| 22 ارديبهشت 1389برچسب:,| 20:38 | مرتضی|

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 12 صفحه بعد

De$ign:khanoomi