عاشق

 

قسمت نشد ببینمت ،خدانگهداری کنم
فرصت نشد بمونم و از تو نگهداری کنم
گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برات
اگه یه وقت بگی نرو
رفتن پر از درده برام
گفتم صداتو نشنوم
ندیده از پیشت برم
پشت سرم زاری نکن
به کی بگم مسافرم

من میرم ولی باز تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه
گل من خوب می دونی بی تو تک و تنهام عزیزم
اگه تو نباشی می میرم….

نامه رو تا تهش بخون
گریه نکن طاقت بیار
اشکاتو پاک کن عزیزم
سر روی شونه هام بذار
باور نکن یه بی وفام
نامه میذارم و میرم
نه ،
گل من خدا نخواست به تو بگم مسافرم

سهم من از تو دوری
تو لحظه های بی کسیم
قشنگی قسمت ماست
که ما به هم نمی رسیم…….

من میرم ولی باز تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه
گل من خوب می دونی بی تو تک و تنهام عزیزم
اگه تو نباشی می میرم ….

همیشه زنده می مونه ، با یاد تو ترانه هام
منو ببخش اگه بازم ، اشکام چکید رو نامه هام
دیگه تموم شد فرصتم ، خاطره هام پیشت باشه
تموم خاطرات خوش ، خدانگهدارت باشه ……..

| یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:23 | مرتضی|

اهای مسافر خسته من ،

دستت را بگذار بر روی دل من.

میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ،

میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام.

آهای مسافر خسته من ،

عاشق دل شکسته ات شده ام ،

ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام.

من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ،

تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم.

من برای تو میشکنم و تو برای من ،

راه راست بی فایده است ،

تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم… آهای مسافر خسته من ،

شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ،

ستاره ها خاموش ،

من مانده ام و وجودم که در حسرت است ،

در حسرت یک آغوش ….

آغوشی که لذتش تنها با تو است ،

دنیا خواب است ،

کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است.

آهای مسافر خسته من ،

کجا میروی ،

جایی نداری برای رفتن ،

همه جا ماندنیست ،

جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم….

شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ،

غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت.

من برای تو فدا میشوم و تو برای من ،

همه وجودم فدایت ،

تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من..

آهای سرنوشت ،

با ما هم؟

ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم،

 در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم ،

 با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ،

هر چه رفتیم،

آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم!

رفتیم و رفتیم تا آخر راه ،

آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه…

آهای مسافر خسته من ،

دستت را بگذار در دستان من

میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم،

گفته بودم تا آخرش ،

آخر قصه  را هم برایت خواندم….


| یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:9 | مرتضی|

به نام خدایی که خودش سمبل عشق است

امروز چه روز سختی بود
از صبح همش جلوی چشمامی همش بهت فکر میکردم.
ظهر تو خونه که اومدم گفتن پشتم چی گفتی
خیلی دلم ازت گرفت
هیچ وقت فکر نمیکردم این حرفا رو بزنی
اخه خوبه که میشناسیم
اگه نمیشناختی این حرفا رو میزدی دردی نبود
دردم اینجاست که میشناسی و این حرف رو میزنی
میدونی جونم به جونت وصله واین حرفا رو میزنی
میدونی نمیتونم ببینم کسی پشت سرت حرف بزنه ولی اینا رو گفتی
میدونی حتی دلم نمیخواد خار تو دستت بره باز این حرف رو زدی
چه جوری تونستی؟
اخه بی انصاف چه جوری این حرفا رو پشت سرم زدی؟

من که همه دنیام تویی گفتم ....... حتی نمیتونم بنویسم

من که تمام زندگیم و دلخوشیم بودی کی تو رو زدم؟

بی انصاف چرا ؟

من که جونم برات میرفت

الانم هنوز اسمت که میاد دلم برات میلرزه

بی انصاف اخه کی برای نامزد خودش مزاحمت درست میکنه که من بکنم

اخه چی فکر کردی که گفتی من دوستم رو فرستادم

اخه بی انصاف من حتی حاظر نبودم کسی بخواد بهت اعتراض کنه

اخه چی فکر کردی که این حرفا رو پشت سرم زدی؟؟؟

از ظهره دارم دیوونه میشم

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

به دادم برس

اون چی فکر میکنه

خدااااااااااااااااااااااااااااااااا

شاهد باش چه تهمت هایی بهم میزنن

خدایا

من از هرکی بگذرم

من از مهتاب بگذرم ولی از مادرش نمیگذرم

خدایا خودت جواب تهمت هایی که بهم زده رو بده

خودت جواب تمام حرفای نا حقی که پشت سرم زده رو بده

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا

له مهتابم بگو هنوز دوسش دارم با تمام حرفاش

بگو دلم رو شکست ولی من نمیشکنم

بهش بگو که هیچ وقت بهش خیانت نکردم

بگو من هیچ وقت راضی نبودم ونیستم حتی یه خار به دستش بره چه برسه....

خدایا

بهش بگو من منتظرم

بهش بگو زووووووووووووووووووووووود بیاد

خدایا به چهارده معصوم پاکت قسمت میدم من رو سیاه رو به ابروی این چهارده بزرگ ببخش و به ابروشون قسمت میدم کمکم کن

یک فرصت دیگه بهم بدهتا زندگیم رو با مهتابم بسازم

یک باره دیگه دلش رو با من همراه کن

خدایا قول میدم اینبار مواظب خودم واون باشم که دوباره راهی جز راه رسیدن به تو رو نریم

خدایا یک فرصت دیگه

| یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,| 21:8 | مرتضی|

تا زمانیکه به عمق واقعی انسانها پی نبرده ای
دوستشان نداشته باش ...

زیرا عمیقترین زخمها زخم خنجر کسی است
که با تمام وجود دوستش داشتی ...

| یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,| 18:23 | مرتضی|

نمیدانم دوستش دارم یا نه؟

با هم قدم میزنیم، با هم میخوابیم،

دلم ک میگیرد آغوشش را باز میکند و بر گونه هایم بوسه میزند

نمیدانم دوستش دارم یا نه؟!

تنهاییم را ...

| یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,| 18:21 | مرتضی|

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را 

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره نزنم

| یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,| 10:40 | مرتضی|

ميخواهي قضاوتم كني.

كفشهايم رابپوش.

راهم راقدم بزن.

دردهايم رابكش.....

ماندن به پاي كسي معرفت مي خواد ،

نه بهانه

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:1 | مرتضی|

تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم بر جا گذاشتی...

خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند....

دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم....

 

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:56 | مرتضی|

دنیـــا کوچکتـــر از آن اســــت کـه گُمــــشده‌ای را در آن یافتـــه باشی

هیـــــچ‌کَـــس اینـجـــا گُـــم نمـی‌شـــــود

آدَم‌هــــا بــه همــــان خونسَــــردی کـه آمـده‌انــد چـمـِدانِشـــان را می‌بَـندنـد

و نـاپـدیـــد مـی‌شونــد

یکـــی در مـ ـــه

یکـــی در غـبــ ـــار

یکـــی در بــ ـــاران

یکـــی در بـــ ــاد

و بـی‌رحــــم‌تـریـن‌شــان در بــرفــ ــــ

آنـچـــه بــر جـــا مـی‌مانـــد رد پــایـــی‌ست و خـــاطــــره‌ای

کــه هــر از گـــاه پـــس میـــزنــد مثـــل نسیـــم پــرده‌هـــای اتــاقـ ــت را!

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:53 | مرتضی|

دنیا را من می بینم تو چشات خسته ات

سایه غم نشسته روی لبان بسته ات

قفل سکوت بشکن

دنیای ما قشنگه

دنیای پاک عاشق آسمونش یه رنگه

دوست دارم دوست دارم

تو زندگیم تو را دارم

تو خلوت یه کوهی

غروب چشمه ساری

یه آهوی نجیبی

پرنده بهاری

تنت مث کویر

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:39 | مرتضی|

خسته ام میفهمید؟!

خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن

خسته از منحنی بودن وتكرار شدن


خسته از حس غریبانه‌ی این تنهایی

بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت

بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ

بخدا خسته ام از حادثه‌ی ساعقه بودن در باد

همه‌ی عمر دروغ

گفته ام من به همه

گفته ام:

باختم من همه‌ی عمر دلم را

به سراب !!

باختم من همه‌ی عمر دلم را

به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!

باختم من همه‌ی عمر دلم را

به هراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!

بخدا خسته شدم

میشود قلب مرا عفو کنید؟

و رهایم بکنید؟

تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟

تا دلم باز شود؟!

خسته ام درک کنید

میروم زندگیم را بکنم

میروم مثل شما

پی احساس غریبم تا باز

شاید ...


| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:35 | مرتضی|

خلوت گزیده ام من،ای داد از این جدايي
اشکم روان به دامن،فریاد از این جدايي
تا کی ز دوری او چون شمع ها بسوزم
ویرانه های غم شد آباد از این جدايي
در هجر یار آخر جانم رسیده بر لب
یک دم نگشته جانم دلشاد از این جدايي
یا رب چرا ز وصلش بهرم نشد نصیبی
هرگز ندیده ام جز، بیداد از این جدايي
زنجیر قهر یارم بر پای خسته ی دل
ای کاش می نمودم آزاد از این جدايي

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:34 | مرتضی|

آدم‌هایی‌ که شما را تـــرک می‌‌کنند ،

غریبه‌هایی‌ هستند که یک روز با شما ، آشنا میشوند...

با افکارِ ِ شما..

با حـرف‌هـای ِ شما..

با دست‌های ِ شما..

با تک‌ تک‌ لحظه‌های ِ شما..

یک روز ناگهان حوصله‌شان سر میرود !

دل ِ شــــــان را..

دست‌ها‌شان را..

حرف‌هایشان را..

پس می گــیـرنــــد !!

و غریبه‌هایی‌ میشوند با خاطراتی که پُر می‌‌کنند ،

افــکارتــــــان را..

دست‌هایتان را..

رویاها و تک تک‌ ِ لحظه‌هایتان را...

یک روز ناگهان حوصله ی شما سَر میرود !

غریبه‌ای میشوید ، که خودش را تــرک می‌کند

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:12 | مرتضی|

دنیا را رها کرده ام
عشق را رها کرده ام
همه کوفت و زهر ماری که فکرش را بکنید رها کرده ام
فقط دلم برای دیدن خودم در آینه تنگ است

دیگر رنگ را نمیفهمم

میخواهم گوشه ای آرام بگیرم و بگویم من بودم

هرچند کوچک

اما بودم نه؟

نبودم؟

پس که بود که به بادی لرزید

به دردی اشک ریخت

بود بی آنکه باشد

پس که بود که بخشید

هر آنچه که داشت

هر آنچه که بود!!

کاش پیش از رفتن میتوانستم خودم را در آینه نگاه کنم

یک دل سیر

کاش میشد

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:10 | مرتضی|

هر کجا سازی شنیدی ...

از دلی رازی شنیدی ...

شعر و آوازی شنیدی ...

چون شدی گرم شنیدن....

وقت آه از دل کشیدن...

یاد من کن!

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 21:50 | مرتضی|

دور از این هیاهو
دلم کویر می خواهد و
تنهایی و سکوت و
آغوش ِ سرد ِ شبی که آتشم را فرو نشاند.
نه دیوار،
نه در،
نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،
نه پایی که در نوردد مرزهایم،
نه قلبی که بشکند سکوتم،
نه ذهنی که سنگینم کند از حرف،
نه روحی که آویزانم شود.
من باشم و
تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کندو آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 21:46 | مرتضی|

به سلامتی همه کسانی که وقتی عشقشون تنهاشون گذاشت نشکستن

وقتی همه دنیا تنهاشون گذاشت دنیای همه شدن

وقتی درد سراغشون اومد خدارو شکر کردن

و وقتی دیگران به بی دردی محکومشون کردن از دور بوسیدنش و اون شعر معروف رو میگن که:

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 21:33 | مرتضی|

چقدر تازگی دارد برايم ؛

روزهايی که به اميد آمدن کسی دلخوش نيستم ،


و شبهايی که از نيامدنش دلگير نمی شوم ...


بی کسی هم عالمی دارد ... !!!

| شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,| 21:31 | مرتضی|

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”
وقتی یه سنگو تودریا میندازی
فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
من سعی می کنم مثل دریا باشم
فراموش کنم سنگی… که به دلم زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم

| جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:43 | مرتضی|

تنها مانده ام...

با چشمانی آزرده از هجوم تلخ تند بادها،

با چهره ای تکیده از سرمای زندگی،

بی عشق،

و حتی امید،

بی چراغ،

در جاده ی تاریک زندگی،

ماه هم

، آسمان دلش نسوخت برای پای برهنه،

برای جاده ی پر سنگ،

برای من،

برای تو ،

برای عشق دیرینه ی مان

| جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:2 | مرتضی|

نظری بنویسید...

وانمود کردم به همه
که خیلی سخت نبود غم رفتن و دل بریدنت...
وانمود کردم به همه
که دیگه اشتیاقی نیست واسه دوباره دیدنت...
یه جور نشون دادم که نه! یه اتفاق عادی بود، همون دوتا دردودل هم واسه خودش زیادی بود...
یه جوری گفتم که همه، بهم می گن بی عاطفه! میگن که حرف امروزت با دیروزت مخالفه!!!
اما شبا یواشکی، وقتی که هیچکی نیست پیشم، گوشیمو روشن می کنم به عکس تو خیره می شم!
دیگه منم با غربت اشک بی امون من! به کی بگم دیوونه تم؟! به کی بگم تنگه دلم؟!
به کی بگم.... به کی بگم.

| پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:5 | مرتضی|

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره‌های
زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی 
و خود در تنهایی و
سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره‌ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره‌های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و
دوری

| یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:43 | مرتضی|

بی رحمانه مرا تنها گذاشتی

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

| یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:29 | مرتضی|

در گلویم بغضیست

مرد که گریه نمی کند !

خدایا !

خلوتگاه کجاست ؟

تا کسی نبیند

مرد هم گریه می کند !

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:33 | مرتضی|

دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم

بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم

زیرا می دانم

فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:22 | مرتضی|

 

 

 

 

 

 

                                                             نه

 

 

 

 

 

این‌ها کاغذی نیستند

 

که بادشان ببرد

 

پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی   بردار

 

روی باد بگذار

 

رویاهای من‌اند

که باد را  به‌هم ریخته‌اند

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:21 | مرتضی|

 

 

همه‌ی کلمات

 

معنای تو را می‌دهند

 

مثل گل‌ها همه

 

که بوی تو را پراکنده‌اند

 

 

 

سکوت کرده‌ام

 

که فراموشت کنم

 

اما مدام

 

مثل زنبوری سرگردان

 

رانده از کندویش

دورِ گلم  می‌گردم

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:18 | مرتضی|

 

 

 

کسی  به در کوبید

 

 

 

بلند شد

 

موهایش را مرتب کرد

 

در را باز کرد

 

 

 

باد بود

 

 

 

برگشت

آشفته مو

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:16 | مرتضی|

ز سیاره ای دور
دور
دور
با تو حرف می زنم
کجا بردی دل بی صاحب من را

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:13 | مرتضی|

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در ظلمات مانده بودم
بوی تو پیچید در دلم
روشن شد همه جا
تو را دیدم
بوی تو رفت و رفت
محبوبه شب ام
کاش
در ظلمات مانده بودم

 

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 23:13 | مرتضی|

امشب به وسعت تمامی شبهایی که تو را نداشتم.....

دلم به حال تنهایی خود سوخت.....

در کنار پنجره ام رویای دوست داشتنت را......

به دست اشکهایم می سپارم .....

تا همچون تو در خاطراتم مدفون شوند......

میخواهم تنهایی ام را به آغوش گرمی بفروشم.....

نه به آن مفتی که تو خریدی ......

به بهای سالهای باقی مانده از آینده ام!!!

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 22:1 | مرتضی|


دیگه تو رو ندارم تورو ازم گرفتن


گفتن فراموشت کنم منو دست کم گرفتن

گفتن که عشق تو کجا لایق اسم اون میشه

گفتن برو که عشق اون قسمت دیگرون بشه

   منم گفتم

اگه که خالی دستام اگه هیچی ندارم

عوضش برای تو یه قلب دیونه دارم

اگه که تورو گرفتن اگه تو داری میری

عوضش توی خیالم با تو پروازی دارم


| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 1:27 | مرتضی|

به نام خدایی که عشق را در دل انسان گذاشت

باز هم یک هفته دیگر بدون تو گذشت

بازهم دل لحظه لحظه قریبانه تر چشم لنتظار برگشتنت ماند

بازهم قلب خسته من برای دوباره شنیدن صدای دلت بیقرار است

بازهم اغوش سرد و خالی من منتظر دوباره در اغوش گرفتن توست

پس کجایی ای بی وفا عشق من

| جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,| 1:1 | مرتضی|

سخت ترین کار دنـــیا ؛

بی محلی کردن به کسیه که با تمـــام وجـود دوسش داری ... !!!

| چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,| 23:41 | مرتضی|

شنیدم وقتی که می رفتی ، رد پایت را پاک می كردی ...
بی خیال ...
من دنبال دلت بودم ...
وقتی دلت با من نیست ، برو خوش باش ...
چه فرقی میكند كجا باشی ....!

| دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,| 22:48 | مرتضی|

 

مــن،

از تمام آسمـــان
يک بــــاران را ميخواهم ...

و از تمــــام زميــــن،
يک خيابان را ...

و از تمــــام تـــــو،
يک دست

که قفــــل شده در دست مـــــن ...
زیاد است ؟ ؟


| یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,| 23:38 | مرتضی|

در آغوش خــــدا گریستم تــا نوازشم کند...


پـرسید : فرزندم پس حوایت کو ؟؟


اشک هایم را پـاک کـــردم و گفــــتم : در آغوش ادمی دیگریـست.


خدایا تو با من بمان!!!!


که محتاج ماندن خلقت نباشم!!!


آمین!!!

| یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,| 23:34 | مرتضی|

تو که روزی ارزوها و موفقیت هام در با تو بودن میدیدم
حالا دار کنارم نیست که ببیند که کجا ایستاده ام

حال من ایستاده ام
زمین خوردم ولی باز ایستادم
در زمین خوردنم شریک بودی و رفتی
اما حالا که ایستاده ام سهمی از تلاشم و ایستادنم نداری
حال فهمیدم که جز خدا هیچکس دست زمین خورده را نمیگیرد
ادم های خاکی زمین میکوبن و میرون
اما خداست که بلندت میکند

اری این تنها خداست

اما

همین خدا عشق تو را در دلم گذاشت

و بخاطر همین خداست که هنوز دوستت دارم وبه بودنت خیانت نمیکنم

اری دوستت دارم چون خدا را دوست دارم

| یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,| 1:13 | مرتضی|

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر 14 گل عاشق  هفت اسمون

اینم شد ششمین پنج شنبه بی تو

خدایا چه کنم

ای تنها درمان دردم بازهم امیدم به توست

بازهم لحظه ها را به امید اینکه تو عشقم را می بینی و در کنارم هستی میگذرونم

بازهم راضیم به رضای تو

بازهم میگم داده و ندادت شکر

خدایا شکرت

خدایا خیلی دوستت دارم

| پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,| 23:10 | مرتضی|

 همه جا عطرتو پیچیده ، تنها صدای تو را میشنوم ، جایت در کنارم خالیست

شاخه گلی را به جای تو میگذارم تا دیگر جایت خالی نباشد، تا دیگر تنها نباشم…

تمام احساساتم سهم تو است ، جای تو تا ابد ، تا همیشه در قلب من است

کاش برایت کم نباشم ، کاش برایت با ارزش باشم تا حسرتی در دلم نماند، تا با خیال راحت قلبم عاشقت بماند

قلبم تنها با تو زنده است ، تو گلی و نفس میدهی به باغچه دلم…

 

 

این تمام احساسات من است ، لیاقتت بیش از اینهاست ، این تمام دار و ندار من است….

در این کویر خشک و بی محبت یافتن گلی مثل تو معجزه بود ،

دیدن باوفایی مثل تو رویا بود، با تو بودن افسانه بود

حالا تو یک معجزه ای در قلب عاشق من ، تو زیباترین حادثه ای که تا ابد میمانی در قلب من…

کاش برایت همیشگی باشم ، همیشه همینگونه باشی و من تو را داشته باشم

تو را داشته باشم برای نفس کشیدن ، برای عشق ورزیدن ، برای ماندن

تو آمدی و دلم از غمها رها شد ، حالا احساساتم با تو زیبا شده ، عشق آمده و دلم غرق در امواج مهربانی هایت شده….

به تو پناه آورده ام ای چشمه زلال دلم ، به تو پناه آورده ام ای بود و نبودم ، مرا در میان خودت بگیر تا اسیر آغوشت شوم ،

تا برای همیشه پشت میله های آن آغوش گرمت زندانی باشم…

| چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,| 22:44 | مرتضی|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

De$ign:khanoomi