عاشق
هر گاه از غرور آکنده باشی عشق ناپدید می شود هر گاه عشق بورزی آنگاه بالغ شده ای کودک از جنس عشق ساخته شده است به هر چه عشق بورزی همان می شوی عشق هیچ مرگ نمی شناسد زبان قادر به وصف عشق نیست چون انسان عشق می ورزد پس خدا هست شناخت عشق شناخت خدا است عشق در نیستی خانه دارد همه انسانها عاشق به دنیا می آیند عشق تنها امیدی است که وجود دارد به جز عشق همه چیز نابینا است عشق بزرگترین هدیه خداوند است فقط عشق می تواند انسان را الهی کند عشق مطلق است و هراس و تردید نمی شناسد انسان بدون عشق تاریکی مطلق است عشق نخستین گام به سوی کبریاست عشق گلی بسیار ظریف و شکننده است انسان آنگاه به کمال می رسد که عاشقانه زندگی کند عشق یک آینه است زندگی رازی است برای عشق ورزیدن عشق رقص زندگی است خدا وعشق هم معنا هستند هیچ دلیلی برای وجود خداوند به جز عشق نیست عشق رام نشدنی است عشق شرط نمی شناسد زندگی با عشق همان زندگی با خدا است عشق با بخشیدن رشد میکند چون انسان عشق می ورزد پس خدا هست..... عشق و زندگی به روایت بودا خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی جالب حتما ببین در ادامه مطلب Love is Pure Love is Sure Love is sweet poison that Doctors can’t cure عشق یعنی پاکی عشق یعنی اطمینان عشق یه زهر شیرینه که دکتر ها نمیتونن درمانش کنن! ************* There are 3 steps to happiness: 1. you, 2. me, 3. our hearts, 4. eternity سه گام برای رسیدن به شادی وجود داره : ۱- تو ۲- من ۳- قلبامون….و بعد ابدیت! ************ greatest words : I dun wana los U pleasant words : I care for U sweet words : I admire U wonderful words : miss U most important word : YOU 5 تا از بزرگترین کلمات : من نمیخوام از دستت بدم. ۴ تا از دوست داشتنی ترین کلمات : تو برام مهم هستی. ۳ تا کلمه ی شیرین : تورو تحسین میکنم. ۲ تا کلمه ی شگفت انگیز : دلتنگت هستم. ۱ کلمه که از همه مهمتره : “تو” ************ I love my EYES when u look into them I love my NAME when u say it I love my HEART when u love it I love my LIFE when u are in it چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم، اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی، قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی، زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی . . . ************* The words are easy when the language is LOVE See I love the y i love the o i love the u put them together وقتی زبانمون زبان عشق باشه کلمات خیلی ساده میشن! نگاه کن؛ من Y رو دوست دارم من O رو دوست دارم من U رو دوست دارم! حالا اینارو بزار کنار هم . . . ************* Falling in love is when she falls asleep in your arms and wakes up in your dreams عاشق شدن یعنی وقتی که اون توی آغوشت خوابش میبره و بعد توی رویاهات بیدار میشه . . . ************* Knock! Knock! May I Come Into Ur World? I Bring No Flowers, No Gifts But Wishes To Keep U Fresh, Prayers To Keep U Healthy & Love To Keep U Smiling تق! تق! اجازه هست پا به دنیای تو بزارم؟ من با خودم گل نمیارم، با خودم هدیه هم نمیارم اما یه عالمه آرزو با خودم میارم که تورو همیشه تر و تازه نگه داره، با خدم کلی دعا میارم برای سلامتی تو، و با خودم عشق میارم تا کاری کنم تو همیشه لبخند بزنی . . . *********** Find arms that will hold u at ur weakest, eyes that will c u at ur ugliest heart that will luv at ur worst, if u hv found it, u’ve found luv دستایی رو پیدا کن که در ضعیف ترین حالتت نگهت دارن، چشمایی که در زشت ترین حالتت نگاهت کنن قلبی رو که وقتی توی بد ترین حالت هستی دوست داشته باشه؛ اگر تونستی اینارو پیدا کنی بدون که عشق رو پیدا کردی . . . ************ The essential sadness is to go through life without loving But it would be almost equally sad to leave this world without ever telling those you love بد ترین غم اینه که وارد زندگی بشی که توش عشق وجود نداشته باشه تقریبا مثل این میمونه که این دنیا رو ترک کنی بدون اینکه به کسایی که دوسشون داری چیزی از عشقت گفته باشی . . . ! ************* Accidents do happen.i slip- i trip- i stumble- i fall & usually i dont care at all. but now i dont know what to do cos i slipped and fell in love with u اینا همه اتفاقیه که میفته…. من لیز میخورم، میلغزم ، تلو تلو میخورم، میافتم و اکثرا هم اصلا اهمیت نمیدم اما حالا نمیدونم چیکار کنم! آخه ایندفه لیز خوردم و توی عشق تو افتادم ! (در اصل منظور این بوده که عاشق تو شدم!) ************** A bell is no bell ’til u ring it, a song is no song ’til u sing it & luv in ur heart wasnt love put there to stay – luv isnt luv ’til you give it away یک زنگ هیچی نیست تا وقتی به صدا درش بیاری، یک شعر تا وقتی خونده نشه شعر نیست، عشق توی قلب تو تا وقتی که اسیرش کنی عشق نیست، عشق وقتی عشقه که رهاش کنی تا بره (به دیگه ای هدیه بدیش) ************** I wish i was ur blanket,i wish i was ur bed, i wish i was ur pillow underneath ur head,i wanna b around u, i wanna hold u tight, & b the lucky person who kisses u goodnite کاش میشد من پتوی تو بودم، کاش میشد توی تخت تو بودم آرزو داشتم که بالش تو باشم، زیر سرت باشم میخوام همیشه اطراف تو باشم، میخوام تورو محکم در آغوش بگیرم، دلم میخواد من همون شخص خوش شانسی باشم که میبوستت و بهت شب بخیر میگه ************* love is like war easy to start and difficult to end عشق مثل جنگ میمونه شروع کردنش خیلی آسونه اما پایان دادنش سخته *************** my” love” is non stop like ‘’sea” its ”trust” like ”blind” its’’shine” like ‘’star” its”warm” like ‘’sun” its” soft” like ”flower” AND its ” beautiful” like ”u” عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه. عشق مثل یه آدم کور اطمینان میکنه. عشق مثل ستاره میدرخشه. عشق مثل خورشید گرم میکنه. عشق مثل گل ها لطیفه. و عشق درست مثل تو زیباست ************* To Luv some1 is madness, 2b loved by some1 is a Gift Loving some1 who loves u is a duty, but being loved by some1 whom u luv is LIFE دوست داشتن یه نفر دیوونگیه، دوست داشته شدن توسط یه نفر یک هدیه ست دوست داشتن کسی که دوست داره وظیفست، اما دوست داشته شدن توسط کسی که دوسش داری زندگیه! ************* In life love is neither planned nor does it happen for a reason but when the luv is real it becomes your plan for life n reason for living توی زندگی عاشق شدن نه برنامه ریزی شدست و نه با دلیل اتفاق میفته اما وقتی که عشق حقیقی باشه تبدیل میشه به برنامه ی زندگیتون و دلیل زنده بودنتون رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم بايد كه تنها بمونم آوازه غم رو بخونم شايد كه رفتنم منو از ياد شما ببره ولي شما تو قلبمي نهايته شكستنه حالا كه من دارم ميرم بزار يه چيزيرو بگم بعدش آرومو بيخيال تو غربت آروم بگيرم من ميرمو مونده برام يه جفت سوال بي جواب چرا بايد خسته بشم يا كه دلم باشه كباب اين زمونه تو غربتش براي من جايي داره دارم ميرم كه اينطوري قلبتون آروم بمونه خوب مي دونم كه اينطوري صداي شعرم مي پيچه تو جاده تنهايي ا يه ميلاد آروم بشينه خوب آخره قصمونه بايد تمومش بكنم خدا نگهدار شما اينجا تمومش ميكنم
دیریست دلم گرفته باران چندیست "اسیر دست اویم" آن ماه سفر کرده ی دیروز، باران مه من چه حال دارد؟؟؟ آه ای دل ناصبور، صبری سلام به تمام دوستای خودم. این آپ صرفا جهت تشکر از تمام شما دوستان عزیز و دوست داشتنی که هیچ وقت من رو تنها نمیزارین مخصوصا توی این دو روز که رکورد زدین و محبتتون رو کامل با اومدنتون به وب من نشون دادین بازم خیلییییییییییییییییییییی ممنون. فقط فقط یک خواهش اونم اینکه نظر فرامووووووووووووووش نشه . باتشکر عاشق(م۲) سلام یه تمام دوستای خوبم. اولا: شهادت امام جواد (ع) رو به همه شما عزیزان تسلیت میگم. دوما:ببخشین اگه کم اپ میکنم راستش انقدر درگیرم که وقت نوشتن متن ندارم میدونیین خوب من به کمک دوستانم داریم یک وب سایت راه میندازیم و یک جورایی داریم نمایندگی یک شرکت فروش هاست و دامین رو تو مشهد راه میندازیم. برای همین خیلییییییییییی سرم شلوغه و امید وارم هم شما هم الهه عشقم من و بخاطر این کم کاریم ببخشین انشاالله کار راه بیفته جبران میکنم. راستی خیلیییییییییییییی التماس دعا دارم ما رو فراموش نکنیین دوری از من اما چه نزدیك دلهایمان تو و من دوریم اما دستانت در دستان من است از فرسنگهای دور در آغوشت می كشم و بوسه بر لبانت می زنم دوریم اما دلهایمان نزدیك است با عشق چشمان فریباینت آشكار می سازد برایم صداقت ترا حس زیبایی است در من وقتی خنده های شیرین ات از دور به گوش می رسد شیطنتی كه در آن نهفته است مرا می كشاند به شیطنهای آبی سخن از او هست و نيست ذهن پر از ياد او هست و نيست يادش را غريبانه به دوش مي كشم نگاهش را بي قرار فرياد مي كشم و چشمانش را بي صدا به آغوش مي كشم و اوست كه هم هست وهم نيست... پر مي كشم به سوي خيال و چه بي پروا در روياي كاذب خويش رها مي شوم هيچ نيست جز سكوت... سكوت ... سكوت ... وباز هم سكوت... واي كه چقدر اين سكوت مبهم را دوست دارم و چه بي صبرانه فرياد غرق در اين سكوت را به انتظار مي نشينم هيچ نمي گويم... دارم كه بگويم اما نبايد گفت شايد اين سكوت زيباتر است فرياد سكوتم را هيچ كس نشنيد يا كسي نخواست كه بشنود در خود شكستم نابود شدم باريدم... و هيچ كس نفهميد كه چه شدم... نه ماه بودم، نه خورشيد... اما هيچ دلي سراغ مرا از آسمان تنهايي اش نگرفت گويي ابرها هيچ اند و فقط ابرند و بايد ببارند... و تنها باريدم... خسته ام... خسته از باريدن و تمام نشدن خسته از بودن و نبودن... اما بايد رفت آنكه رفت، رسيد پس بايد رفت و رسيد... و شكوه و عظمت يك دنيا هفت آسمان و هفت دريا را ديد طعم شيرين پرواز در اوج هستي را چشيد و لذت پروانه بودن را با تمام وجود در آغوش كشيد... دلتنگي يه سلام عاشقونه با يه بغض بي بهونه مي نويسم تا بدوني ياد تو، تو دل مي مونه يادته وقتي مي رفتي دم به دم نگات مي كردم بغض سنگين توي چشمام گفتي: صبر كن برمي گردم يادته قسم مي خورديم عزيزم بي تو ميميرم اما حالا كه تو نيستي من با دلتنگي اسيرم يادمه وقتي مي گفتم به خدا نميري از ياد آه سردي مي كشيدي! توي قلبم مثل فرياد اما حالا كه تو نيستي حال و روز من خرابه آخر قصه ي عاشق اشك و ماتم و سرابه اما حالا كه مي بينم بي تو دل رنگي نداره توي آسمون چشمام غروبا بارون مي باره مي دوني طاقت ندارم با غم و غصه اسيرم زود بيا كه خيلي تنهام به خدا بي تو ميميرم يك قلب خسته از ضربان ايستاده است من مردهام ، نشان كه زمان ايستاده است و قلب من كه از ضربان ايستاده است مانيتور كنار جسد را نگاه كن يك خط سبز از نوسان ايستاده است چون لختهيی حقير نشان غمی بزرگ در پيچ و تاب يك شريان ايستاده است من روی تخت نيست ، من اينجاست زير سقف چيزی شبيه روح و روان ايستاده است شايد هنوز من بشود زندهگی كنم روحم هنوز دلنگران ايستاده است اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟ لعنت به بخت من كه زبان ايستاده است اصلا نيامدند ببينند مردهام شوك الكتريكیشان ايستاده است فرياد میزنم و به جايی نمیرسد فريادهام توی دهان ايستاده است اشك كسی به خاطر من در نيامده جز اين سِرُم كه چكهكنان ايستاده است شايد برای زل زدنام گريه میكند چون چشمهام در هيجان ايستاده است ای وای دير شد بدنام سرد روی تخت تا سردخانه يك دو خزان ايستاده است آقای روح! رسمی شد دادگاهتان حالا نكير و منكرتان ايستاده است آقای روح! وقت خداحافظي رسيد دست جسد به جای تكان ايستاده است مرگام به رنگ دفتر شعرم غريب بود راوی قلم به دست زمان ايستاده است: يك روز زاده شد و حدودی غزل سرود يادش هميشه در دلمان ايستاده است يك اتفاق ساده و معمولیست اين يك قلب خسته از ضربان ايستاده است سلام به تمام دوستای خوبم حتما یادتون هست قول دادم یک صفحه جدید براتون بزارم؟ خوب اینم از صفحه جدید ولی بعدا هدف از ایجاد این صفحه رو براتون میگم پس حتما این صفحه ها رو دنبال کنید من هرچند وقت این صفحه هارو به صورت متوالی براتون میزارم وبعد چند وقت شاید هدفم رو بفهمین اگه فهمیدین تو نظرات برام بگین. بازم میگم حتما این صفحه ها رو بخونیین اولش کمی شاید نا مفهوم باشه ولی هدف داره. برای مطلع شدن اپ این صفحه یا عضو خبرنامه بشین یا تو نظرات ایمیلتون رو برام بزارین تا خبرتون کنم برای دیدن این صفحه به ادامه مطلب برین اگر عاشق كسي باشي حتي اگر سالها هم نبينيش از يادت نميره بودي حالااگر من تو رو هزار سال هم نبينم از يادم نميري.. کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست!!!؟؟؟ صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست از پرنده آسمان پرسیدم عشق چیست؟ تـا شب زلـف تـو سرفـصل غـزل خوانیهـاست زنـدگـینـامه ی مـن شـرح پـریـشانیهـــــاست بــــا تــــو مــن پـنـجـــرهای روبــه طـراوت دارم كــه بـهـار نـفـسش گـرم گـل افـشانـیهـاست طـعـم تـصنـیـف تــو در بـــــاور بـلـبـل پـیـچـیـد كـه سـحر تـا بـه سـحر محو غزل خوانیهاست از تــو روزی خــبـــــری داد نــسیـمی و هــنــوز كـــوچــه نــورانـی انــبــوه چـراغــانیهـــــاست زورق شـعر مـن از چـشم تــو بــیـرون نــــــــرود رام دریــا نــشدن مـنــطق طــوفــانــیهــاست مـن بـه كــفـری كــه تـو پــیغـمـبر آنـی شـادم گـرچـه دنــیا پـر انــواع مـسلـمانــیهـــــــــاست آی مــجــنون خــیــابـــان ســلامــت بـــــــرگرد عشق حسی است كه مخصوص بیابانیهاست مــن در آغــوش سلامت گــل بـاغـی نــشدم ایــن غـزلهــا هــمه پــرورده ی ویـرانیهاست کاشـــــکی که پروانه عشق کاشــــکی بشــــه ببینمش یه عمــــــره واسه دیــدنش دلــــم واســــش پــر میزنه میگـــــن که پـــروانه عشق کـــــویر خـشک دلــــــها رو باز هــم غــروب جمعه شد آقــا جــــــونم خـــودت بگو کی میشه غصه هام تموم؟ صــــدای پای مهتاب تو کـوچه ها میپیچه شبهای بی تو بودن ســـرابه هیچ هیچه من از نگاه پاکـــــت به آسمون رسـیدم از لب هــــر فرشته اسم تــو رو شنیدم دیدم که اسم پاکت رمــــز... در بهـشته خـدا تــــوی دل من اســم تو رو نــوشته به حـــرمت نگــاهت دل از هــمه بـریدم تو آســـــمون هفتم به عشق تو رسیدم به امــــید تــــو رو دیــدن چشــام رو هــم میذارم واســـــه دیدنت تــو رویا اشــک دلتنگــی میبارم آرزومــــــه کـــه دوبـــاره پا بــــذاری تـــوی خوابم بگـــم آی عـــروس قصه تـــو فقط بشـــی جوابم از تو آســمون چشمات بریزی واســـم ســـتاره بشــم آســــمونی از تو بگیـــــرم عــمری دوباره بخونی واســم تو خوابم قصــه مجــــنون و لیلی من بگـــم واست عزیزم تــــو بگــی البته خیلی! چی میشه واسم بیاری یه بغــــــل گـــل شقایق یه ســــبد گـــــل محبت تا بدونم شـــدی عاشق مـــا دو تا مســـافریم تـــــوی راه زنـــدگــی قلبامون شبـــیه هــم پر از عشق و سادگی تو مسیــر این ســـفر پــــره از گلهــای یاس تـــن پاک گــــل سرخ بوسه گــاه ما دوتاس کوله بارم همه عشق کوله بارت همه عشق این سفـــر تموم بشه دو تایی میریم بهشت سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو وقتي سكوت ِدهكده فرياد مي شود گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من باراني ام , باراني ام , باراني از آتش وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود می رسم از راه زردم زرد می دانی که نه؟ ساک در دست و دلی پر درد می دانی که نه؟ مثل بغضم سرشکسته مثل گنبد زرد زرد مثل کاشی های کف دلسرد می دانی که نه؟ خم شدم در اولین درگاه یعنی السلام یا خجالت پیش پای مرد می دانی که نه؟ دستها این دستها انگورهای سمی اند مثل قومی که به تو بد کرد می دانی که نه؟ دستها این دستها و آن ضریح پاک ؟ وای! قصه ی آیینه است و گرد می دانی که نه؟ غرق مامونی ترین کابوس ها بودم ولی دل نهیبم زد بیا برگرد می دانی که نه؟ غرق لبخندی خودم دارم تو را می بینمت از سر گلدسته با صوت اذان می چینمت واژه از بند غزل بیرون پرید از اشتیاق خوش به حال دل همین ساعت که با این اتفاق- شور و حالی در خودش احساس کرد و پر کشید مرغ عشقم رفت و همراه کبوترها پرید دستهای سمی ام انگار بوی گل گرفت چهره ی زردم دوباره رنگ و روی گل گرفت در من انگار اتفاق تازه ای افتاده است در دلم یک شور بی اندازه ای افتاده است عفو کن می خواهم از اینهم صمیمی تر شوم زیر باران نگاه مهربانت تر شوم اصلا آغا امشبُ مشهد نباش پاشو امشب رو بیا کرمون بشین پاشو امشب رو بیا مهمون ما انگوراتو از تو باغ ما بچین امشبو دعوت این ترانه باش آخه این ترانه بی تاب شماست سهم عاشقی که جیبش خالیه خیلی وقته که فقط خواب شماست ... دارم انگورای باغُ می شورم شاید اومد رد شد از تو باغمون آفتی سمی نباشه رو درخت داغ دیگه ای نیاد رو داغمون ای خدا بارون بزن شهرو بشور اینهمه سیاهیو پاکش بکن آخه آغا دعوته تو شهرمون چشامونو لایق خاکش بکن عاشقانه " اي شب از روياي تو رنگين شده سينه از عطر توام سنگين شده اي به روي چشم من گسترده خويش شاديم بخشيده از اندوه بيش همچو باراني كه شويد جسم خاك هستيم ز آلودگيها كرده پاك اي تپشهاي تن سوزان من آتشي در سايه مژگان من اي ز گندمزارها سرشارتر اي ز زرين شاخهها پربارتر اي در بگشوده بر خورشيدها در هجوم ظلمت ترديدها با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست اين دل تنگ من و اين بار نور ؟ هاي هوي زندگي در قعر گور ؟ اي دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پيش از اينت گر كه در خود داشتم هر كسي را تو نميانگاشتم درد تاريكيست درد خواستن رفتن و بيهوده خود را كاستن سر نهادن بر سيه دل سينهها سينه الودن به چرك كينهها در نوازش، نيش ماران يافتن زهر در لبخند ياران يافتن زر نهادن در كف طرارها گم شدن در پهنه بازارها آه، اي با جان من آميخته اي مرا از گور من انگيخته چون ستاره، با دو بال زرنشان آمده از دوردست آسمان از تو تنهاييم خاموشي گرفت پيكرم بوي همآغوشي گرفت جوي خشك سينهام را آب تو بستر رگهام را سيلاب تو در جهاني اينچنين سرد و سياه با قدمهايت قدمهايم براه اي به زير پوستم پنهان شده همچو خون در پوستم جوشان شده گيسويم را از نوازش سوخته گونههام از هرم خواهش سوخته آه، اي بيگانه با پيراهنم آشناي سبزهزاران تنم آه، اي روشن طلوع بيغروب آفتاب سرزمينهاي جنوب آه، آه اي از سحر شادابتر از بهاران تازهتر سيرابتر عشق ديگر نيست اين ، اين خيرگيست چلچراغي در سكوت و تيرگيست عشق چون در سينهام بيدار شد از طلب پا تا سرم ايثار شد اين دگر من نيستم ، من نيستم حيف از آن عمري كه با «من» زيستم اي لبانم بوسهگاه بوسهات خيره چشمانم به راه بوسهات اي تشنجهاي لذت در تنم اي خطوط پيكرت پيراهنم آه... ميخواهم كه بشكافم ز هم همچو ابري اشك ريزم هاي هاي اين دل تنگ من و اين دود عود ؟ در شبستان، زخمههاي چنگ و رود ؟ اين فضاي خالي و پروازها ؟ اين شب خاموش و اين آوازها ؟ اي نگاهت لاي لاي سحر بار گاهوار كودكان بيقرار اي نفسهايت نسيم نيمخواب شسته از من لرزههاي اضطراب خفته در لبخند فرداهاي من رفته تا اعماق دنياهاي من اي مرا با شور شعر آميخته اينهمه اتش به شعرم ريخته چون تب عشقم چنين افروختي لاجرم شعرم به آتش سوختي زند گی با تو زندگی با تو کردن خوش است به امید وصل تو بودن خوش است اشک خونین ز چشم در پیش تو چکیدن خوش است می از ساغر لب میگو ن تو نو شیدن خوش است ناله نی و آهی جگر کشیدن پیش تو خوش است همچو مجنون زنجیر عشق تو درپا انداختن خوش است چو پروانه بگرد شمع رخسار تو سوختن خوش است دربند عشق توهمچو عشا ق جها ن شهره ءآفاق شدن خوش است سر به بالین تو ماندن و جا ن از برای تو دادن خوش است ای عزیز دل من " بی توخوش نیست دلم بی تو ای محرم راز چه کنم با گل سرخ ؟ چه کنم با گل ناز ؟ تک و تنها چه بگویم به بهار ؟ گر سراغ از تو گرفت چه بگویم به نسیم ؟ گر بهاران پرسد : « لاله زار تو کجاست » ؟ من پر از عطر خوش هم نفسی تو چرا تنهائی ؟ غمگسار تو کجاست ؟ من و این سینه تنگ من و پائیز غم آلوده درد همدمم سایه تنهائی خویش بی بهار رخ یار تک و تنها چه بگویم چه بگویم به بهار ؟ بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم با جهانی غم و حسرت من تنها چه کنم عشق و بی تابی من مایه بدنامی توست با تو پاکیزه تر از گل من رسوا چه کنم در پی گمشده ای گرد جهان می گردم ای خدا گر نشد این گم شده پیدا چه کنم مردمان قطره آبی به کف آرند و خوشند من که مردم زعطش برلب دریا چه کنم گرچه امروز مرا نیست زپی فردائی گرنبندم دل از امروز به فردا چه کنم روی برتافت زمن آنکه جهان هست بعد از این گر نکنم پشت به دنیا چه کنم MAHTAB اي عشق ! من اگر تلخم گه اگر شيرين من اگر زشتم گه اگر زيبا اگرم در هستي يا كه در نيستي ام ، غرقم من اگر مستم وديوانه يا كه هشيارم و فرزانه من اگر گه خودم هستم و گه توام تو مرا بخش و به خود وامگذار! تو مرا بخش و به خود وامگذار ! اي عشق جانسوزم ! اگر رد ميكني رد كن ولي من به جز درگاه تو جايي ندارم . به جز تو باكسي كاري ندارم . عشق ما جاوید است,شاید من و تو ما نشویم بین ما یک سد است,پشت این سد قلب من و تو محبوس است رد پایت روی قلبم پیداست,حرفهایت در فکرم جاریست بالهایمان قدرت پرواز ندارند,بالهایمان چیده شده بدست کسانی است که عشق را نمی فهمند. میترسم از قلب تو بیرون بروم,مثل یک ابر اسیری که در باد است اره این قصه من و توست,همچنان واقعیت تلخ است تقدیم به بهترین دلیل زندگیم MAHTAB این شعر توسط یکی از دوستان خوبم بهم پیشنهاد شد و من خوشم اومد وبراتون گزاشتمش ای شعر تقدیم به الهه عشقم به مهتاب عزیزم و امیدوارم هیچ وقت این شعر برامون مصدلق پیدا نکنه " تو مهتابي" تو مهتابي تو بي تابي تو روشن تر ز هر آبي تو خوبي پرز احساسي ولي من خسته و تنها و شايد سرنوشت اينست و شايد سهم من اينست و شايد ها و بايد ها ....... و اينک در دلم گرماي عشق توست که چون خورشيد هستي سوز ميماند که جان مي بخشد و گرمي ولي ناگاه مي ميرد و بعد از آن زمستاني پر از سرما که مي ميرد در آن هر آنچه از احساس مي رويد و تاريکي و تنهائي و ياد دل انگيزت که با خود مي برد من را به شهر آشنائي ها،به عصر هم صدائي ها و مي آرد به ياد من شب سرد جدائي را و آن موسيقي غم انگيزو غم افزا و تو با آن همه خوبي و تو با آن صداي غرق مهجوري ومن با اشک و با گريه به تو گفتم حقيقت را چنان که بود و تو خنديدي و گفتي که حرفت عاقلانه نيست که حرفت در دل سنگم ندارد هيچ تاثيري و بسيارند آنان که به من گويند دائم اين سخن ها را و گفتي ديگرت فرصت براي هم صدائي نيست وليکن بود ميدانم ! و من بي هيچ چون و چرا گفتم: خداحافظ !خداحافظ ............ و تو رفتي و من ماندم در اين غربتگه ديرين کنار عطر ياد تو به ياد آن غم شيرين به سر آمد بهار ما خزان شد روزگار ما ومن ديدم تو را در کوچه باغ آشنايي مان که با ياري دگر بهار ديگري را پيش رو داري ومن را در زمستان غم عشقت رها کردي ! ومن از تو بريدم چون تو را با ديگري ديدم و ديدم حاصل عشقم به جز ننگ تو چيزي نيست ! پشيمان گشته ام از عشق ولي ديگر گزيري نيست براي قلب عاشق هم به جز سوختن راهي نيست " با تشكر از : احسان عزیز " بودنها همیشه با بودن معنی نمیشود، خطاست که بیاندیشیم عشق حاصل همراهی دراز مدت و زناشویی طولانی است. عشق فرزند قرابت روح است و این وابستگی اگر به لحظهای خلق نشود به سالها و حتی نسلها موجود نخواهد شد. عشقورزی یعنی زندگی.;کلبه چشم هميشه بايد توش اشک باشه وگرنه می سوزه...
يه دل هميشه بايد توش غم باشه وگرنه می شکنه...
يه کبوتر هميشه بايد عشق پرواز داشته باشه وگرنه اسير ميشه...
يه قناری بايد به خوش اوازيش ايمان داشته باشه وگرنه ساکت ميشه....
يه لب هميشه بايد توش خنده باشه وگرنه زود پير ميشه...
يه دفتر نفاشی بايد خط خطی باشه وگرنه با کاغذ سفيد فرقی نداره...
يه جاده بايد انتها داشته باشه وگرنه مثل يه کلاف سر درگمه..
يه قلب پاک هميشه بايد به يه نفر ايمان داشته باشه وگرنه فاسدمی شه...
.يه چشم اشک الود..يه دل غم الود..يه کبوتر عاشق..
يه قناری خوش اواز ..يه لب خندون..يه جاده با انتها..
يه دفتر نقاشی..يه ديوار استوار..يه قلب پاک و..........
اينا همه يه جايی معنی داره. جاييکه:
چشمای اشک الودت رو من پاک کنم..دل غم الودت رو من شاد کنم
شنونده اواز قشنگت من باشم..لبای کوچيکت رو من خندون کنم
نقاش دفتر خاطراتت من باشم..پاکی قلبت رو با سلامت عشقم معنی کنی
ادامـ ـه مطلــ ـب
اشکم که ز غم سرشته باران
بر لوح دلم نوشته باران!
باران! دل من چو راز دارد،
از او طلب نیاز دارد،
مرغیست خموش و ناز دارد.
باران به دلم غمی نشسته
من بال و پرم. ولی شکسته!
این دل ز تو هم سوال دارد!
باران برِ من ببار باران
از او خبری بیار باران
آرام بمان، قرار قدری...
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،
سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت،
دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،
چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،
من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،
تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم
عشق تو جام لبريز از ترانه است
هر نفست ساز در اين مي خا نه است
چه بگويم كه قلبم نكند تنازي
با اين جام كه تو يه خوردش دادي
هرچه گويم همه كفر و خطاست
در مي كده عشق ثانيه هم بر فناست
هي كه نهادي در وجودم همه هستي
خوا ندي از شعر ترا نه ي اين سر مستي
بگو با دل عاشق چهكنم
لحظه هاي رفته بر باد را چگونه باز يابم
بگو كه عا شق بودي
ثا نيه هايم را با عشق خريدي
بگو هر ثا نيه قرباني نفسهام شدي
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری
ادامـ ـه مطلــ ـب
اگه ديدي از يادت رفت بدون عاشقش نبودي فقط بهش عادت كرده
پاسخم داد رهایی
از جغد شب پرسیدم
به من گفت: تنهایی
از گل سرخ پرسیدم
گفت: نمیدانم
و اگر از من بپرسی، خواهم گفت
احساس بین من و تو
و تو چه میگویی؟؟؟
هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب
هميشه معني صد اضطراب ... من، بي تو
هميشه ديدن بي پرده ی شما در خواب
چه عاشقانه ی پوچي! تو خوب مي داني
ميان اين همه رويا ، فقط تويي كمياب
و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم
چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب!
...
كجاست آنكه ز من آتشي بگيراند
بسازد از تن من قطعه قطعه هاي مذاب
و يا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...
بخواند از تو غزل هاي نابِ بي پاياب
...
خدا کند که غزلهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب
چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب
بیا... تمام کن این انتظار را در من
بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب
...
یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
تاريخ ، از انحصار ِتو آزاد مي شود
تاريخ ، يك كتاب ِقديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود
از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كي به اهل ِدهكده بيداد مي شود؟
خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن
موسي ، دل ِمن است كه نوزاد مي شود
با اين غزل ، به مـُلك ِسليمان رسيده ام
اين مرد ِخسته ، همسفر ِباد مي شود
اي ابروان ِوحشــي ِتو لشكر ِمغول!
پس كي دل ِخراب ِمن ، آباد مي شود؟
در تو هزار مزرعه ، خشخاش ِ تازه است
آدم به چشـــــــــــــم هاي تو معتاد مي شود
باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من
هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت
پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من
این جمله که برای بیانش به چشم تو
افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من
آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای
دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من
نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی
این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من
یک شب بیا و ضامن ِمن باش نازنین !
وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من
دل بــرکن و به شهـرِ دل ِمن بیا عزیز!
زخـم زبان مردم ِچشـمت ، به جان ِمن
باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم
آخر رسیـده است به پایـان ، زمان من
برگزیده از وبلاگ : روی خط شعر
خانم گمانم من شما را دوست...
حسی غریب و آشنا را دوست...
نه نه! چه می گویم فقط این که
آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من این که شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست...
ای وای! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست...
حس عجیب پیشتان بودن
نه! فکر بد نه! من خدا را دوست...
از دور می آید صدای پا
حتا همین پا و صدا را دوست...
این بار دیگر حرف خواهم زد
خانم گمانم من شما را دوست...
يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش
.
اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر
سوزان و من محبوس در زنداني از آتش
.
اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد
با واژه اي ممنوع ، با انساني از آتش
.
بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد
بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش
.
تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش
بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش
.
كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد
من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش
.
اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق
در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش
برگزیده از وبلاگ : شب غزل
با سار ِپشت پنجره جایم عوض شود
هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود
با بیت های سر زده از سمت ِناگهان
حس می کنم که قافیه هایم عوض شود
جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر
با قاه قاه ِخنده ی بی غم عوض شود
سهراب ِشعرهای من از دست می رود
حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود
قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود
حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِتلخ
انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد
تن داده ام به این که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد
با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
برگزیده از وبلاگ : گنجشکها تابوت نمی خواهند
و نبودنها هم با نبودن.
کاشکی در نبودنهامان باشیم،
که بهترین بودنها در نبودنهاست؛
بودنهایی که غبار بودن و غم نبودن نمیپذیرد؛
بودنهایی که رنگ نبودن نخواهد پذیرفت، هرگز… هرگز… هرگز.
و چه حیف که من، در بودنهایم، نیستم؛
و صد افسوس که نبودنهایم بودنی ندارد؛
و اگر هم که نبودنم، بودن بدون نبودنی داشت،
با بودنهای نبودنم، صوابکار نشدم؛ وای بر من خطاکار… وای بر من… وای.
جبران خلیل جبران – بالهای شکسته
ابرها از بالاي بالاي بالا، قدري پايين آمده بودند، قدري به زمين زميني نزديک بودند، ديگر نه فخري بود و نه غروري، ديگر نه فصلي بود و عبوري، ديگر هيچ فاصله اي به معني دوري نبود، آنجا آسمان زمين بود و زمين آسمان. آنجا، مه همچون بوي حضور تو چيزي فراچنگيافت و دست نايافتني مي نمود. آنجا…، آری آنجا عشقی سر میگرفت…
— ضربالمثل
عشق زمان و مرتبه سرش نمیشود.
— واتسیایانا
یکدیگر را دوست بدارید یا هلاک شوید.
موری شوآرتز
در عشق، شاعریم و در ازدواج، فیلسوف.
— لئونید اس. سوخوروف
کاری که از دل برآید را نتوان نابود ساخت.
— جنن روث
تنها در عشق است که میتوان با خدا بود.
— آلبرت شوایتزر
عشق: مفهومی که توضیحی برایش نیست.
— جان رالستون سائل
دردآورترین رنجهای عشق، شیرین و گواراست.
پرسی بیش شلی
هرچه میخواهی با من بکن، اما فقط دوستم بدار.
— چاک پالاهنیوک
هیچ گریزی از عشق، جز عشقورزی بیشتر نیست.
— هنری دیوید ثارو
مرد با چشمانش عاشق میشود و زن با گوشهایش.
— لئو تولستوی
با اندک احساس عاشقانهای، هر کسی شاعر میشود.
— افلاطون
وقتی به دنبال عشق میگردی، با قلبت به پیشرو، نه با مغزت.
— مارک توآین
یک کلام ما را از تمام درد و سختیهای زندگی رهایی میبخشد؛ عشق.
— سوفوکلوس
از عشقورزی محبوب نیرو میگیریم، و در عشقورزی به او، جرات مییابیم.
— تائو زو
عشق برترین احساس دنیاست، اما وقتی که پایان مییابد… بدترین است!
— اسکات تامسون
آنگاه که عشق و مهارت در هم میآمیزند، شاهکاری را باید به انتظار نشست.
— جان روسکین
میتوانی تمام دنیا را به محبوبت ببخشی، اما ماندگارترین هدیه کلامی مهربانانه خواهد بود.
— ژاک پیر ریبالت
عشق یک حس یا شور و هیجان نیست، عشق دارایی است، و هرگاه به آن دستیافتی غنی خواهی شد.
— تی وِندِتا
هر چه بیشتر میاندیشم، بیشتر به این نتیجه میرسم که هیچ چیز هنرمندانهتر از عشقورزی به یکدیگر نیست.
— ونسان ونگوگ
De$ign:khanoomi |